پال اردوش
یکی از خارقالعادهترین مغزهای زمان ما رفته است. «رفته» واژهایست که اردوش، نابغهای با استعداد خداداد و ریاضیدانی مولد، برای مرگ به کار میبرد. اردوش واژهی مردن را برای حالت باز ایستادن از انجام ریاضی به کارمیبرد. اردوش هیچوقت نمرد. او به انجام دادن ریاضی تا آخرین روز مرگش در جمعه 20 سپتامبر ادامه داد، رشتهای که مشهور است به اینکه مخصوص انسانهای جوان است. اردوش در زمان مرگ ۸۳ ساله بود.
نه تنها اردوش در انتخاب واژهها غیرمتعارف بود بلکه تمام زندگی او آنچنان غیرمحتمل–غیرمتعارف مینمود که نوآوری قادر به خلق او نبود (اگرچه در نوامبر 1987 در ماهنامه آتلانتیک، پال هافمن او را به زیبایی توصیف کرده بود).
اردوش خانهای نداشت، خانوادهای نداشت، مال و اموالی نداشت و آدرسی هم نداشت! او از یک کنفرانس ریاضی به کنفرانس ریاضی دیگری و از یک دانشگاه به دانشگاه دیگری میرفت و بر خانهی ریاضیدانها در سراسر دنیا در میکوفت و اعلام میکرد که «ذهن من باز است» و وارد میشد. همکاران او مفتخر از همکاری و تشریک مساعی چند روزه با اردوش –که وسعت دید ریاضی او به اندازهی عمق دانش ریاضیاش توجهها را برمیانگیخت– از او استقبال میکردند.
اردوش با دو چمدان نیمه پر مسافرت میکرد که در یکی چند دست لباس و وسایل شخصی و در دیگری مقالههای ریاضی بود. اردوش مالک هیچ چیز دیگری نبود واقعاً هیچ چیز! دوستان اردوش کارهای روزانهی او از جمله پرداختهای مالیاتی، امور مالی و تهیهی غذا را برایش انجام میدادند. او به اعداد میپرداخت.
به نظر میرسید او از زمان تولد محکوم به حبس ابد تنهایی بود، از همان روزی که دو خواهر 3 و 5 سالهاش به سبب مخملک از بین رفتند و او را به عنوان تنها فرزند با یک مادر همیشه نگران در خانه تنها گذاشتند. هیتلر تقریباً تمام خانوادهی یهودی مجارستانی او را از بین برد و اردوش هیچگاه ازدواج نکرد. آگهی تسلیت او در روزنامه واشنگتن پست با این جملهی ناگهانی و در واقع دردناک تمام میشود «او هیچ ورثهای از خود به جای نگذاشت».
اما در حقیقت او از خود ورثههای زیادی باقی گذاشت که شامل صدها همکار علمی و 1500 مقاله ریاضی بود که به وسیلهی او تولید شد. میراث اعجابآور در رشتهای که تولید 50 مقاله در طول زندگی یک ریاضیدان کاملاً غیر عادی و بینظیر است.
تصور عمومی دربارهی ریاضیدانها این است که زود شکوفا می شوند و زود میمیرند. رامانوجان نابغهی بزرگ هندی در سن 32 سالگی مرد. ریاضیدان بزرگ فرانسوی، اواریست گالوا در سن 21 سالگی از دنیا رفت. (میگویند گالوا در شب قبل از مرگش در یک دوئل، تمام شب را بیدار بود و هر چه را که میدانست مینوشت. آیا به او الهام شده بود؟) و آنهایی که از نظر سنی جوان نمیمیرند اما به تعبیر اردوش، در 30 سالگی عملاً مردهاند.
اردوش چنین نبود. او کار خود را از سنین جوانی آغاز کرد. اردوش در سن 20 سالگی اثباتی را برای یک قضیهی کلاسیک نظریه اعداد کشف کرد (که بین هر عدد و دو برابرش باید یک عدد اول وجود داشته باشد). او تا زمان مرگش بارور باقی ماند. همچنین دوستان او و یاور مالیاش دکتر (البته دکترای ریاضی) ران گراهام، تخمین میزنند که شاید هنوز 50 کار جدید اردوش شامل مقاله، کارهای بازتابی و عمیق و کارهای مشترکی که تا زمان مرگش در حال انجام دادن آنها بود بعدها چاپ شود.
اردوش از یک جنبهی دیگر نیز غیر معمول بود. واژهی همیشه در سفر، نابغهی غیرمتعارف و کاملاً جذب شده در دنیای افکار خویش، کلیشهای است که تقریباً همیشه به یک آدم «غیر اجتماعی» اطلاق میشود. از بابی فیشر تا هواردهافز، به نظر میرسد که غیر اجتماعی بودن و تعصب فکری با هم خویشی و نسبت دارند. اما این موضوع در مورد اردوش صادق نبود. او ملایم و باز بود و با دیگران سخاوتمندانه برخورد میکرد. او معتقد بود که باید ریاضی را یک فعالیت اجتماعی کرد. همچنین او پرکارترین و بارورترین ریاضیدان تاریخ بود که روحیهی مشارکت بالایی داشت و با دیگران کار میکرد. صدها نفر از همکارانی که با اردوش یا تحت نظارت او کار مشترک چاپ کردهاند میتوانند بعد از ظهری را تصور کنند که ذهنهایشان بر اثر همکاری با اردوش باز شد و به پیروزیها و نگرشهای تازهای دست یافتند.
خاصیت اجتماعی بودن اردوش او را از سایر نابغههای ریاضی نیز متمایز میکند. برای مثال اندرو وایلز اخیراً برای حل قضیهی مقدس ریاضی یعنی قضیهی آخر فرما –بعد از 7 سال کار کردن بر روی آن در اتاق زیر شیروانی خانهاش– به شهرت رسید. وایلز پس از آن همه تلاش اثبات خود را به عنوان یک غیر مترقبه در دنیا انتشار داد.
اردوش نه تنها نبوغش را در اختیار دنیا گذاشت، بلکه پولش را هم تقسیم کرد. البته این حرف به نظر یک فکاهی میرسد زیرا او به مقدار بسیار ناچیزی پول داشت. اما در حقیقت همین مسئله خیلی احساس برانگیز بود. او چیزی نداشت زیرا هر چه که به دست میآورد به دیگران میبخشید. او برای انجام هر کار خیریه یا حل مشکل هر بختبرگشتهای که سر راهش قرار میگرفت احساس رقیقی داشت. اردوش پولی را که از ایراد چند سخنرانی در هند نصیبش شده بود به بیوهی تهیدست رامانوجان بخشید. اردوش در کنفرانس ریاضی ایران در شیراز شرکت کرد و آن ایام مصادف با زلزلهی لار شد. اردوش مبلغی به زلزلهزدگان اهدا کرد.
گراهام نقل میکند که اردوش مطلع شد که یک ریاضیدان بالقوه توانای جوان میخواست به دانشگاه هاروارد برود اما پول مورد نیاز را نداشت. اردوش ترتیب دیدار او را داد و به او هزار دلار قرض داد. (تمام پولی که اردوش با خود حمل میکرد حدود 30 دلار بود). اردوش به مرد جوان گفت که هر وقت که توانست میتواند پول او را پس بدهد. اخیرا آن مرد جوان به گراهام تلفن کرد تا بگوید او هاروارد را به پایان رسانده و هم اکنون مشغول تدریس در میشیگان است و میتواند پول را به او پس بدهد. چه کار بکند؟ گراهام با اردوش مشورت کرد. اردوش گفت: «به او بگو همان کاری را با هزار دلار بکند که من کردم». اردوش البته هیچ ورثهای از خود به جای نگذاشت.